کمالگرایی سازهای چند بعدی است که به اشکال و شدتهای مختلف بروز یافته و به کرات در بسیاری از انواع مشکلات روانشناختی (در هر دو محور I و II)، مسائل ارتباطی، مشکلات انطباقی[1]، و به درجات مختلف در جمعیت غیر بالینی دیده میشود (فلت[2] و هویت[3]، 2002؛ فراست[4]، مارتن[5]، لهارت[6]، روزنبلات[7]، 1990؛ هویت و فلت، 1991). در 25 سال اخیر، ادبیات پژوهشی در خصوص کمالگرایی افزایش چشمگیری داشته، اما این مطالعات به لحاظ نظری، سببشناسی، تعریف، و ابزارها و روشهای به کار رفته تفاوتهای عمدهای با یکدیگر دارند (فلت و هویت، 2002). علیرغم این تفاوتها، مضمون اصلی آن است که کمالگرایی نشاندهنده تلاشی است در جهت اجتناب از چیزی ناخوشایند (انتقاد، مصیبت، عدم قطعیت، نداشتن کنترل) با این حال برخی دیگر از نظریهپردازان معتقدند کمالگرایی خود موجب عدم قطعیت شده و در فرد میل به کنترل و تسلط بر محیط را برمیانگیزند (فراست، نووارا[8] و رم، 2002). در هر دو صورت، ویژگی اصلی کمالگرایی اجتناب از خطاها و نه نیل به اهداف است.
نظریهپردازان شناختی بر اهمیت کمالگرایی در فهم اختلال وسواس فکری – عملی تاکید دارند.
مکفال[9] و والزرهایم[10] (1979) به مفروضات یا باورهای بسیاری اشاره کردند که به ارزیابی تهدید منجر شده و اختلال وسواس را به وجود میآورند، ازجمله این باورها آن است که "فرد باید کاملا توانا باشد و همه جوانب ممکن را در نظر بگیرد" و نیز "خطا کردن و عدم توانایی در رسیدن به اهداف و ایدهآلهای کمالگرایانه، سزایش تنبیه و سرزنش است." این دیدگاه با یافتههای ملینجر[11] و دوویز[12] (1992) و سالزمن[13] (1979) همسو است که افراد مبتلا به اختلال وسواس، معتقدند که برای داشتن احساس خوب نسبت به خود باید کامل و بینقص باشند و خطاها و اشتباهات فاجعهبارند.
گروه کاری شناختهای وسواس فکری – عملی (1997) در تعریف کمالگرایی عنوان کردند که کمالگرایی باوری است مبنی بر آن که برای هر مشکل، یک راهحل کامل و بینقص وجود دارد، عملکرد کامل (بدون خطا) نه تنها ممکن است بلکه ضروری است، و حتی اشتباهات جزئی نیز پیامدهای جدی به دنبال دارند. این تعریف بر میل به یافتن راهحلهای بینقصی برای "هرگونه" مشکلی و نیز نگرانی مفرط درباره اشتباهات تمرکز دارد. در این تعریف، تردید درباره اعمال مورد تاکید قرار نگرفته زیرا چنین فرض میشود که تردید بیشتر با ناتوانی در تحمل عدم قطعیت مرتبط است. همچنین این تعریف، ابعاد اجتماعی کمالگرایی یا کمالگرایی دگرمحور، آن گونه که توسط هویت و فلت (1991) مفهومسازی شده را دربرنمیگیرد.
شواهد پژوهشی بسیاری از ارتباط میان کمالگرایی و اختلال وسواس فکری – عملی، هم در جمعیت غیر بالینی (رم، فریستون، دوگاس[14]، لوتارت[15] و لادوکور، 1995؛ فراست و همکاران، 1990؛ فراری[16]، 1995؛ روم، فریستون، لادوکور، بوشارد، گالانت[17]، تالبوت[18] و والیر[19]؛ 2000، کیریوس[20] و جکسون[21]، 1998) و بالینی (نورمان[22]، دیویز، نیکولسون[23]، مالا[24]، 1998؛ آنتونی[25]، پوردون، هوتا[26] و سوینسون[27]، 1998؛ گروه کاری شناختهای وسواس فکری – عملی، 2001، 2005) حمایت میکند. با این وجود بررسیهای اندکی درباره نقش کمالگرایی در سببشناسی، حفظ و نگهداری و درمان اختلال وسواس فکری – عملی انجام شده است (فراست و دیبارتولو[28]، 2002). در روند ساخت و اعتباریابی پرسشنامه عقاید وسواسی (OBQ)، گروه کاری شناختهای وسواس فکری – عملی (2001) نمرات یک گروه از مبتلایان به وسواس را با یک گروه از مبتلایان به اضطراب و سه گروه کنترل مقایسه کردند. نتایج نشان داد که نمرات گروه مبتلا به وسواس در زیرمقیاس کمالگرایی پرسشنامه عقاید وسواسی از نمرات گروه کنترل، بالاتر بود اما با گروه مبتلا به اضطراب تفاوتی نداشت. همچنینی زیرمقیاس کمالگرایی با مقیاسهای اضطراب، افسردگی و وسواس فکری – عملی همبستگی متوسط تا قوی داشت که در مورد OCD، بیشترین همبستگی با زیرمقیاس کنترل ذهنی و کمترین آن با آلودگی به دست آمد. این گروه کاری نتایج مشابهی از اعتباریابی تکمیلی پرسشنامه عقاید وسواسی گزارش کرده است (2005).
در حالی که پژوهشهای انجام گرفته بر شناخت و وسواس فکری- عملی حاکی از آنند که کمالگرایی از سایر حوزههای شناخت متمایز است، شواهدی در دست است که نشان میدهد کمالگرایی و بقیه حوزههای باورها با یکدیگر مرتبطند. به عنوان مثال، رم و همکاران (1985) دریافتند که نگرانی درباره اشتباهات، تردید درباره اعمال و معیارهای شخصی با مسئولیتپذیری رابطه معناداری دارد. رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که مسئولیتپذیری نسبت به کمالگرایی تغییرپذیری نمرات OCD را بهتر پیشبینی میکند، با این حال پس از حذف اثر مسئولیتپذیری، هنوز بخش اعظمی از تغییرپذیری OCD به کمال گرایی مربوط ميشد . بوشار، رم و لادوکور (1999) در یک پژوهش آزمایشی بر روی دو گروه از افراد با کمالگرایی بالا و کمالگرایی پايين، متغير مسئوليتپذيري را مورد دستكاري قرار دادند. نتايج نشان داد كه گروه با كمالگرايي بالا نسبت به گروه با كمالگرايي پايين مسئوليت بيشتري براي پيامدهاي منفي ناشي از عملكرد خود احساس ميكردند. به عقيده بوشار و همكاران (1999) كمالگرايي ممكن است افراد را براي مسئوليتپذيري مستعد كند و در مبتلايان به OCD نيز كمالگرايي ميتواند به عنوان عاملي فرض شود كه آنان را به مسئوليتپذيري افراطي سوق ميدهد. با اين وجود، فراست و همكاران (2002) معتقدند كه باورهاي مسئوليتپذيري افراطي ممكن است باعث شوند كه مبتلايان به OCD براي كاهش دادن تهديد يا خطر آسيب، به كمالگرايي روي آورند. فراست و استكتي (1997) دريافتند كه در مقايسه با مبتلايان به ساير اختلالات اضطرابي، مبتلايان به OCD نمره بالاتري در كمالگرايي كسب نكردند. با اين حال، افراد داراي OCD در مقياسهاي "ترديد درباره اعمال[29]" نمرات بالاتري آوردند كه نشان ميدهد كمالگرايي در افراد مبتلا به OCD ممكن است بر ترس از ارتكاب خطا و اتخاذ تصميمهاي نادرست متمركز شود. افراد مبتلا به OCD تمايل دارند كه معيارهاي بسيار بالا و انعطافناپذيري براي خود وضع كنند، تا حدي که این موضوع باعث میشود که آنها شدیداً بر بیکفایتی خود یا احتمال عدم توفیق در رسیدن به اهداف دستنیافتنی خود متمرکز شوند (سامرفلد[30]، هوتا[31] و سوینسون[32]، 1998). به عنوان مثال، رم و همکاران (2000) دریافتند که کمالگرایان کارآمد[33] (افرادی که معیارهای بالایی برای عملکردشان قائلند امّا دارای این توانایی هستند که هنگام ارتکاب خطا، انتظارات خود را پایین آورده و از خود انتقاد نکنند) بیشتر به دنبال راههایی برای حل مشکل هستند، در حالی که کمالگرایان ناکارآمد[34] دربارهٔ کیفیت و نتیجه عملکردشان نگران میشوند. همچنین در بررسی رم و همکاران (2000) کمالگرایان ناکارآمد نمرات بالاتری در نشانههای وسواس فکری – عملی کسب کردند.
و بالاخره اینکه گروه کاری شناختهای وسواس فکری – عملی (2001) در فرآیند اعتباریابی پرسشنامه عقاید وسواسی نشان داد که ارتباطی قوی میان کمالگرایی و هر یک از پنج حوزه دیگر باورهای وسواسگونه وجود دارد که بالاترین ضریب همبستگی با ناتوانی در تحمّل عدم قطعیّت به دست آمد. این یافته از این جهت قابل تبیین است که کمالگرایی به عنوان مفهومی دربرگیرندهٔ تردید نسبت به کیفیت اعمال تعریف شده است (فراست و همکاران، 1990). این یافته در بررسی تکمیلی این گروه کاری (2005) نیز تکرار شده است.