گفت وگو با كساني كه فرشتگان را دختران خدا ميدانستند:
مشركان فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند.[1] خداي متعال از آنان ميپرسد: آيا ميپنداريد شما را فرزند پسر است و خدا را فرزند دختر؟ اين، قسمت كردني نادرست و ظالمانه است. «أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثَىٰ، تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى»
در اين صورت، حال شما كه فرزند پسر را از فرزند دختر بهتر ميدانيد، بايد از حال خدا بهتر باشد.[2] در حالي كه بيترديد چنين نيست و كسي اين فرض را نميپذيرد. بديهي است خداوند در اين آيه و آيات مشابه، هرگز نميخواهد اعتقاد اعراب جاهلي را دربارة تفاوت فرزند دختر و پسر بپذيرد، بلكه ميخواهد با مسلّمات و مقبولات آنان، به صورت دليلي جدلي، عقيده آنان را رد كند. در نظرگاه الهي نه فرزند پسر، به لحاظ انساني ارزشمندتر است، و نه فرشتگان دختر يا پسر ميباشند، و نه خداوند فرزندي دارد.[3]
ج) گفتوگو با منكران معاد:
برخي انسانها هرچند خدا را آفريدگار عالم ميدانند، ولي معاد را ناممكن يا بعيد پنداشته، گمان ميكنند انسان موجودي بيهوده و يا رهاشده است. در سوره قيامت ميفرمايد:[4] «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى» خداي متعال به اينان پاسخ ميدهد كه انسان پيشتر نطفه اي بيش نبود. سپس به خوني بسته مبدّل گشت؛ آنگاه خدا او را شكل داد و مرتب ساخت و از آن، دو جنس نر و ماده را مقرر كرد: «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَىٰ، ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ،فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثَی»
آنگاه ميفرمايد: آيا آن خدايي كه اين كارها از او ساخته است، نميتواند مردگان را زنده كند. «أَلَيْسَ ذَٰلِكَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَىٰ» همچنين در آيات سوره طارق[5] تأكيد ميكند: انسان بايد بنگرد كه وي از چه آفريده شده، از آبي جهنده كه از ميان استخوان پشت و استخوان سينه بيرون ميآيد و طبعاً آن كسي كه سبب اين امر غريب ولي ممكن و مسلّم است، ميتواند او را بازگرداند: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ، يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ، إِنَّهُ عَلَىٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ».
در سوره يس افزون بر آفرينش نخستين انسان[6]، به بيرون آوردن آتش از دل درخت سبز و تازه و آفرينش آسمانها و زمين اشاره ميكند و آنگاه ميپرسد: آيا آن كسي كه آسمانها و زمين را آفريد نميتواند مانند آنها را كه مرده و پوسيدهاند، بيافريند: «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ، أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلَىٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ»
در سوره حج[7] به همه انسانها گوشزد ميكند كه اگر در روز رستاخيز ترديد دارند، به گذشته خود بنگرند و به ياد آورند كه چه بودهاند و چه مراحلي را تاكنون پيموده و همچنين ببيند كه چگونه وقتي بر اين زمين خشكيده و بيحركت آب فرو ميريزد، به جنبش درآمده نمو ميكند و از هر نوع رستني نيكو ميروياند. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ... ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ... وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ». اين بدان سبب است كه خداوند حق است و اوست كه مردگان را زنده ميكند و بر هر چيزي تواناست. «ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».
در برخي آيات بازآفريني آفريدگار، و از جمله انسانها آسانتر از خلق نخستين آنها شمرده شده است، در سوره روم[8] ميفرمايد: «وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» و در سوره غافر[9] ميفرمايد: آفريدن آسمانها و زمين، كاري بزرگتر از آفرينش مردم قلمداد شده است: «لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» اما هم آن آسانتري و هم اين بزرگتري به لحاظ ديد انسانها محدود و منكر است، كه در امر معاد و آفرينش مجادله ميكنند وگرنه به لحاظ قدرت نامحدود خدا همه آنها برابرند.[10]
د) گفت وگو با منكران قرآن:
كفار قريش، پيامبر 6را كاهن، شاعر و مجنون ميخواندند، و قرآن را ساخته و پرداخته او ميدانستند، كه به دروغ آن را به خدا نسبت ميدهد.[11] خداوند در اين باره ميفرمايد: اگر اينان در ادعاي خويش صادقاند، خودنيز كه بشرند بايد بتوانند سخني مانند قرآن بياورند: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ».[12]
آيا آنان از چيزي آفريده شدهاند جز آنچه ديگران از آن خلق شدهاند، كه ديگران را به راهنمايي و امر و نهي و تكليف محتاج ميدانند و خود را بي نياز؟ يا آنان خود آفريدگار خويشاند كه نيازي به تربيت و تدبير از ناحيه خداوند ندارند؟: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ»
آيا آنها آسمانها و زمين را آفريدهاند، و خود پروردگار عالماند و شأنشان برتر از اين است كه كسي را عبادت كنند و تكليفي داشته باشند؟: « أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ»
آيا اختيار خزائن پروردگار در دست آنهاست، كه نبوت را به هر كس بخواهند بدهند، و از تو دريغ بدارند يا آن قدر قدرت دارند كه آنچه را خداوند روزيت كرده است، از تو سلب كنند؟: «أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ»
آيا كافران را نردباني است كه با آن به آسمان ميروند و خود وحي را بيواسطه از خدا ميشنوند، و غير آن را رد ميكنند، يا به اين پايه از فهم سقوط كردهاند، كه معتقدند خدا را فرزنداني از جنس دختر و آنان را فرزنداني از جنس پسر است؟ «أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ...، أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ»
آيا تو براي رسالت خويش از آنان مزدي گران خواستهاي، كه از پرداخت آن به حرج افتادهاند يا لوح محفوظ، كه مشتمل بر غيب است نزد آنان است و از آن چيزهايي بر ميگيرند و به مردم ميرسانند؟«أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ، أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ»؟
آيا كافران با طرح اتهام جنون و شاعري و كهانت ميخواهند از راه نيرنگ دعوت تو را باطل سازند؟ يا اينكه آنان به خدايي جز خداي يكتا معتقدند و ميخواهند از زير بار عبادت و اطاعت او شانه خالي كنند[13]. «أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا... أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ...».
خداوند در اين آيات، 11 پرسش را پياپي و به صورت استفهامي انكاري مطرح ميكند و همه راههاي فرار را از هر سو بر مخالفان ميبندد، و آنان را در اين عبارات كوتاه و پرنفوذ در تنگنايي سخت مياندازد.[14]
هـ) گفتوگو خداوند با ابليس:
خداوند متعال در آياتي از قرآن با ابليس گفتوگو نموده و در قالب پرسشهاي جدلي مناظره كرده است. در سوره اعراف[15] ميفرمايد:
«ما شما را آفريديم، سپس صورتبندي كرديم» «وَلَقَدْخَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ»،كه از لحاظ منطقي جزء مسلمات است، و همه موجودات عالم به آن معترف ميباشند. سپس به فرشتگان فرمود: براي آدم خضوع كنيد و سجده نماييد. «ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» آنها همه سجده كردند، جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود، «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ» خداوند پرسش فرمود: چه چيز تو را مانع شد كه سجده كني؟ «قَالَ مَامَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»براساس مسلم اوّل، كه خداوند همه ما را آفريد، اطاعت او واجب ميشود، اما ابليس از اطاعت خداوند سرباز ميزند و با تكبر ميگويد: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدهاي و او را از گِل. «قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ».
از آن جايي كه اطاعت دستور خداوند واجب است و ابليس با تكبر و غرور حاضر به اطاعت دستور خداوند نشد، خداوند فرمود: از آن مقام و مرتبه فرود آي، كه تو حق نداري در آن «مقام و مرتبه» تكبر كني! بيرون رو كه تو از افراد پست وكوچكي.«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ»
ابليس زماني كه به دستور خداوند از مقام و مرتبه خود اخراج گرديد، يك درخواستي از خداوند نمود و «گفت مرا تا روزي كه مردم، برانگيخته ميشوند مهلت بده و زنده بدار». «قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
خداوند براساس مصلحت و حكمت خويش به او مهلت داد و فرمود: «تو از مهلت دادهشدگاني» «قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ»، ابليس گفت: اكنون كه مرا اغوا نمودي، بر سر راه مستقيم تو در برابر آنها كمين ميكنم! «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» و از همه جوانب، از جلو و عقب و چپ و راست آنها به سراغشان ميروم، و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهي يافت! «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ»
خداوند متعال فرمود: از آن مقام «با ننگ و عار و خواري» بيرون رو! سوگند ياد ميكنم، كه هر كس از آنها از تو پيروي كند، جهنم را از شما همگي پر ميكنم. «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا، لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ»
مانند اين گفتوگوي خداوند با ابليس در سورههاي حجر[16] و ص[17] هم آمده است. دراين گفتوگو خداوند با ابليس ابتدا با بيان يك اصل مسلم كه خالق همه موجودات است، با بيان جنبه پرستش، خودستايي و تكبر و غرور ابليس را مكشوف مينمايد، و عدم اطاعت ابليس را كه جزء وظايف واجب هر مخلوقي است را به اثبات ميرساند و او را از مرتبه و مقامش اخراج مينمايد.
2- حجتهاي مناظره در سخن پيامبران:
قرآن كريم در موارد زيادي ضمن يادآوري وقايعي كه ميان پيامبران الهي و مردم رخ نموده، برخي از مناظرهها و گفتوگوهاي آنان را با مخالفان كه عمدتاً به دستور و تعليم خداوند بوده گزارش كرده است؛ مانند:
الف) مناظره حضرت نوح 7 با قوم خويش:
حضرت نوح 7 نخستين پيامبري بود كه براي ترويج توحيد برپاخاست، و آشكارا در برابر بتپرستي موضع گرفت، و از آن رو كه مردم آن روزگار سادهدل و از نظر فهم متوسط بودند، و توان درك و پذيرش برهان را نداشتند، بيشتر احتجاجات او به صورت جدال احسن است، گرچه او گاه از موعظه و درموارد كمتري از حكمت (برهان) نيز بهره برده است.[18]
حضرت نوح 7 در برابر بتپرستان كه به سبب ترس از خشم بتان به عبادت آنها روي آورده بودند، ترس از عذاب الهي را مطرح ساخت و بر اين اساس آنان را به عبادت خالصانة خداي يكتا فراخواند:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ، أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ».[19]
اين سخن كه حجّتي برهاني و يقيني است، در مقايسه با فهم و تلقّي بتپرستان، حجت جدلي محسوب ميشود[20]، زيرا بر همان تكيه ميكند كه مقبول آنان نيز هست و آن لزوم ترس از خشم و عذاب قدرت برتر است؛ گويا حضرت نوح 7 در اين گفتوگو تأكيد ميكند، كه اگر ميبايد از خشم و عذاب قدرت برتر پرهيز كرد و در برابر او كرنش وعبادت داشت، بايد از عذاب پروردگار ترسيد، كه قدرتش فوق همه قدرتهاست و فقط او را بايد پرستيد. اشراف قوم نوح 7 در برابر اين دعوت، با تكيه بر سه امر مدعي شدند كه دليلي بر لزوم پيروي از او نيست؛ نخست آنكه؛ حضرت نوح 7 بشري چون ديگران است:
«فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا»[21]
دوّم آنكه؛ پيروان او افرادي پست و فرومايه و ظاهربين و سطحينگرند:«وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ».[22] سوم آنكه؛ او و پيروانش هيچ برتري و فضلي بر آنان ندارند: «وَمَا نَرَىٰ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ». و درنهايت پارا فراتر گذاشته، نوح 7 و پيروانش را به دروغگويي متهم كردند: «بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ».[23]
گويا آنان در آغاز ميگفتند: پيروي از نوح بر ما لازم نيست، ولي سپس با وارد ساختن اتهامي جديد مدعي شدند كه بر آنها لازم است، از او پيروي نكنند.[24]
حضرت نوح 7 در برابر اين احتجاجات كه براي نفي و انكار رسالت صورت ميگرفت[25]، با عطوفت و مهرباني و به كارگيري عبارت «اي قوم من!» در پاسخ نخستين مدعاي قوم خويش[26]، آنان را به اين داوري فراخواند كه اگر من از سوي پروردگار خويش حجّتي روشن داشته باشم و او زحمتي به من بخشيده باشد كه بر شما پوشيده مانده است، آيا باز هم براي اينكه مانند شما بشرم، پيروي مرا بر خود لازم نميدانيد:«قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ»[27]،در این آیه مراد از «بيِّنة»معجزه و مقصود از «رحمةً»، كتاب و علم یا اطعام و دستوراتی است كه احتیاجات مردم را برمیآورد.[28]
پاسخ نوح 7 به دومین گفته اشراف این است: من كسانی را كه به خدای یكتا و روز جزا ایمان آوردهاند، و شما آنان را پست و سطحینگر میدانید، از خود دور نمیكنم. اینان با پروردگار خویش ملاقات میكنند و او خود اعمال نیك و بد آنان را جزا میدهد؛ ولی شما چون به این حقیقت جاهلید، توقع دارید من آنان را از خود دور كنم و شرافت و كرامت را از ایشان بازگیرم[29]: «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُوا رَبِّهِمْ وَلَٰكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»[30]،ای قوم من! اگر من با این وصف آنان را از خویش برانم، ظلم كردهام و در برابر عذاب پروردگاری كه حامی مظلوم و دشمن ظالم است، یاوری نخواهم داشت. چرا این حقیقت (روشن) را درنمییابید و پند نمیگیرید: «وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»[31]
حضرت نوح 7 در پاسخ به سومین گفته قوم خویش گفت: من هیچگاه ادّعا نكردهام كه گنجینههای خدا نزد من است و از غیب باخبرم و از فرشتگانم، تا شما مرا تكذیب كنید، بلكه ادعا میكنم پیامبرم و شرط پیامبری، بیّنه و برخورداری از علم و كتاب است كه من دارم نه آنچه شما توقع دارید و در من نمیبینید.[32]
«وَلَاأَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَاأَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ...»[33]،
كافران كه از رویارویی با حضرت نوح 7 و گفتههای او درماندند، سرانجام گفتند: ای نوح! با ما مجادله كردی و از حدّ آن هم تجاوز كرده، ما را خسته كردی. دیگر بس است! ما به تو ایمان نمیآوریم. اگر راست میگویی، آن عذاب را بیاور كه به ما وعده دادهای[34]. «قَالُوا يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»[35].
[1]- ر.ك. نجم، آيه 21-22؛ زخرف، آيه 16-17؛ طور، آيه 39.
[2]-الفخر الرازي، التفسير الكبير، ج 28، ص 297، همان.
[3]- مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 22، ص 516، همان.
[4]- سوره قيامت، آيه 36-40.
[10]-الفخرالرازی، التفسير الكبير، ج 13، ص 54؛ ج 14، ص 121؛ ج 27، ص 79، همان؛الطوسی،تفسیر التبيان، ج 8، ص 245-246، همان.
[11]- ر.ك. سوره طور، آيه 29-43.
[13]- ر.ك: علامه طباطبايي، محمدحسين، تفسيرالميزان، ج 19، ص 20-22، همان.
[14]-آيهالله مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 22، ص 452، همان.
[15]- ر.ك: سوره اعراف آيه 11-18.
[16]- ر.ك: سوره حجر، آيه 28 -42.
[17]- ر.ك: سوره ص، آيه 71-86.
[18]- شيخ طوسي، تفسير التبيان، ج 5، ص 472- 473، همان؛ طباطبايي، سیدمحمدحسين، تفسير الميزان، ج10، ص 198، همان.
[19]- سوره هود، آيه 25-26.
[20]- طباطبايي، سیدمحمدحسين، تفسير الميزان، ج 10، ص 199، همان.
[24]- طباطبايي، سیدمحمدحسين، تفسير الميزان، ج 10، ص 205، همان.
[28]- طباطبایی، سیدمحمدحسين، تفسیر المیزان، ج 10، ص 206، همان.
[29]- شیخ طوسی، تفسیر التبیان، ج 5، ص 474، همان؛ طباطبايي، محمدحسين، تفسير المیزان، ج 10، ص 207- 208، همان.
[32]- طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج 10، ص 208- 209، همان.
[34]- الطبرسی، تفسیر مجمعالبیان، ج 5، ص 267، انتشارات دارالمعرفه، بیروت، 1406 ق.
[35]- سوره هود، آیه 32.
متن کامل در sabzfile.com
:: بازدید از این مطلب : 848
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1